بال بالام

هدیه آسمونی ما بالاخره اومد

بعد از یک سال و اندی تلاش برای مامان شدن کم کم داشتم نا امید می شدم .البته ناامید از اینکه به این زودی ها مامان بشم  وگرنه مطمئن بودم که حتما روزی به این خواسته ام میرسم. چند هفته قبل از عید بود که باخبر شدم بعد از تعطیلات عید حکم کارم میاد و باید برم اداره و به قولی زندگی کارمندی رو شروع کنم برای همین هم فروردین ماه برخلاف ماه های قبل شور و شوق چندانی برای باردار شدن نداشتم و تصمیم داشتم که یه شش ماهی صبر کنم تا هم تو اداره جا بیفتم و هم وزنم رو کم کنم و به وزن مناسب برای بارداری برسم. از یکشنبه 23 فروردین شدم خانوم کارمند و منه تنبل مجبور شدم صبح ساعت 6ونیم بیدار بشم و ناهار بپزم و تا 2 و ربع تو اداره باشم.  دوشنبه 31 فر...
17 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

من هنوز امیدوارم برای در آغوش کشیدن فرزندم برای همین دکترم رو عوض کردم دکترم خیلی خوب و مهربونه و داروهامو عوض کرد و کلی بهم امید داد توکل بر خدا ان شاالله بزودی وقتش بشه و بهشت زیر پای منم بیاد ...
22 آبان 1393

شروع

سلام دیشب یه خوابی دیدم که باعث ایجاد این وبلاگ شد   خوابی که آرزومه   خوابی که رویایی شیرین بود   یه بی بی چک دستم بود و بر خلاف بیداری   دوتا خط روش دیده می شد   با اینکه یکی از خط ها صورتی کمرنگ بود اما   با اشتیاق فریاد می کشیدم و به شوهرم نشونش میدادم   خدایا این آرزوی بزرگ من رو که برای تو آسون تر از آسونه به واقعیت تبدیل کن   آمین ...
26 خرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بال بالام می باشد